خانم س.و آقای ح.

 

من هر چقدر به خانم م. توضیح دادم قبول نکرد.گفتم "امکان ندارد کسی بتواند حدس بزند منظور من از خانم س. در این داستان تو بودی"اما توی کتش نرفت که نرفت. گفت" من چطور فهمیدم که منظور تو از خانم س . خودم هستم؟ بقیه هم همونجوری ممکنه بفهمن" دیدم راست می گوید. اصلا فکر نمی کردم که خانم م. ممکن است اینجارا بخواند.حتی یک در صد. دنیا کوچک تر از این حرفهاست. خیلی کوچک تر از تصورات ما.و همه می دانند منظور من از دنیا چیست...

نظرات 27 + ارسال نظر
یعقوب چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:53 ب.ظ

من خانم س را دوست دارم.درست است که با عشقش خوابیده و به قول معروف بی حیا شده است اما دروغ نمی گوید.بر خلاف خیلی از زنان که فکر می کنند نجابت فقط نخوابیدن با دیگران است اما در عوض هزار دروغ سر هم می کنند حتی برای عشقشان.خانم س شخصیت خاکستری دارد بد بد نیست. خوب خوب هم نیست. بدبختی است مثل همه ی ماها. مثل خودمون.
این از آن نوع روایتهاست که سالها بعد اگر کسی بخواند می تواند از متن متوجه اوضاع فلاکت بار اجتماعیمان بشود. افرین جناب آذری

مریم چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 04:05 ب.ظ http://www.carmensitta2.blogfa.com/

یعنی جایزه چی میتونه باشه؟! یه وقت مشاوره ی خصوسی با آقای ح؟!

سلام. خوبین شما؟!

من حدس میزنم که در وقت مشاوره آقای ح به خانم س میگن بیا صیغه ی من بشو و قال قضیه رو میکنه. هم دختره شوهر دار شده، هم آقای ح به یه نون و نوایی رسیده. حالا جایزه م رو کی میدین؟؟؟!

مریم چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 04:07 ب.ظ http://www.carmensitta2.blogfa.com/

الان نظر یعقوب رو خوندم. باش موافقم. دلم برای شخصیت خاکستری داستانتون سوخت

. چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 04:15 ب.ظ http://www.darkdot.blogfa.com

خیلی دور از ذهن نیست !

خانوم چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 04:31 ب.ظ

اکثرمراجعینش راخانمهای جوانی تشکیل می دهند که از نظر ظاهری ((گشت الارشاد)) واجب هستند.اکثر که نه باید بگویم تمام مراجعینش را. همین باعث می شود من بر خلاف میل باطنی و شعارهای جانبدارانه از حقوق زن، در میزان حماقت زنها نسبت به مردان مردد باشم.
من به عنوان یک زن می خواهم شما را از این تردید بیرون بیاورم.خیالت راحت باشد و با قاطعیت بدان کهمیزان حماقت زنها در مقایسه با مردها بسیار بالاست. حتی اگر بخواهیم شعارهای روشنفکرانه فمینیتی سر بدهیم این واقعیتی تلخ است. شخصا عقیده دارم زنهای سرزمین من علاقه ای به تغییر و تحول ندارند. منظور من ازنها اکثریت زنها هست نه استثناها.زنان محله اداره شما را می شناسم. ظاهری بسایر شیک دارند اما بر خلاف ظاهر شیکشان.... افسوس جناب آذری شما زخم های مرا نمک می زنید

۱- من در همین محله که شما فرمودید می شناسید زنان بسیار بسیار باشعور و فهمیده ای را دیده ام و از آشنایی با آنهابه خود بالیده ام.
۲-یک ضرب المثل تایلندی می گه هر جایی همه جور آدمی هست
۳- خانم س ساکن محله اداره نیست.به قول معروف خیلی هم بالا شهریه...
۴-شخصا اعتقاد دارم زنان هموطن من از مردان فعلی سرزمینم بسیار بسیار با بخارتر تشریف دارند:)

سهیلا. س چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 04:59 ب.ظ

خانم س. از وقتی که سرو کله ی خواستگار جدید پیداشده علاوه بر اینکه عشق پسر صاحبخانه از سرش افتاده وآن پسر تبدیل شده به یک نامرد هوسران!
من از این چند سطر به هبچ عنوان خوشم نیامد. درست است که واقعی هستند اما فکر میکنم شما زیرکانه دارید به خانمها توهین می کنید.یعنی شما می خوای بگی که با حضور یک ادم جدید عشق قبلی دخترها از بین می ره؟؟؟
اگه در مورد قهرمان داستنانتون یعنی خانم س این اتفاق صادق هست مشکل از خانم س هست نه بقیه خانمها..

اگه بخوام دقیق به سوالت پاسخ بدم وارد بحثهای کلیشه ای و سطحی می شیم. بی خیال شین لطفا.:)

یادداشت های زالزالک حیف نون چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 06:34 ب.ظ

نمیدونم چی میتونه بگه

ینی حدس میزنم اما خوو نمیتونم بگم

علی احسانی چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:04 ب.ظ http://getalong.blogfa.com

سلام
این دست اتفاقات حالا شاید با قرائت ها و حاشیه های متفاوت در همه جوامع رخ میده.
چیزی که باعث میشه این مقولات در جامعه ما این قدر در سرنوشت ادمها نقش مهمی بازی کنه و در بیشتر موارد ادمها رو از چیزی که لایقش هستند دور کنه چیزی است که باید در موردش فکر کرد.
من فکر میکنم کاربرد ابزاری دین این موضوع رو تشدید کرده.

silent چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:18 ب.ظ http://no-arus.blogfa.com/

به نظرم میگه برو خودتو عمل کن قال قضیه رو بکن!

سفیده ذغالی چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:01 ب.ظ http://www.mysob.blogfa.com

فکر میکنم بهش میگه که به خاستگارش بگه نوع بکارت من مادرزاد اینه!
یا نه میگه باهم باشیم بعد خودم هزینه دوختش رو میدم...
کلا ÷یشنهاد خدا پسندانه ای نخواهد داد

محسن چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:53 ب.ظ

ترس من از کسی نیست که کتاب نمی خواند. من از کسی می ترسم که فقط یک کتاب خوانده است و فکر می کند ان یک کتاب حقیقت مطلق است.اقای الف داستان شما همیچن شخصیتی داره آقای ح. آ گرامی.
تو همین روایت کوتاهت به خیلی چیزها اشاره کرده ای. به مناسبتهای افراد ریاکار به اتفاقاتی که برای دختران می افتد و تضاد آنها با جامعه به اسلامی کردن علوم انسانی به اینکه هنوز در این قرن هستند افرادی که فکر می کنند تمام حقیقت پیش آنهاست و غربی ها و شرقی ها عنن و با ما بدن.

mina چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:30 ب.ظ http://emtedadnafas.blogfa.com

سلام به نظر من اگه خاستگارش واقعا منطقی باشه گذشته دخترو می پذیره هستند ادمهایی کثیف که ادعای پاکی میکنند و با یه جراحی خودشونو پاک جلوه میدند به نظر من زندگی باید بر مبنای صداقت شکل بگیره به هر حال اگه کسی کسیو بخواد گذشته ی طرف واسش مهم نیست انسانیت به یه تیکه گوشت نیس به ذاته پاکه اما دختر داستان ما مایه داری طرف واسش مهمه تازه هر اشتباهی تاوانی هم داره این دختر داستان ما هم که انگار گرگیست در لباس گوسفند...

پگاه چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:55 ب.ظ http://yejayekhob.persianblo


فکر کنم شما به سبک معما نویسی رو بیارید موفق باشید !

مرد مرده پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:25 ق.ظ http://mardmorde1.blogfa.com

تمام ارزش متن تان به رئال بودنش بود که با سریالی کردن ...

بد نیست منهم لبخند بزنم

طاها پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:18 ق.ظ http://taha1362.blogfa.com

سلام آقای آذری،هیچوقت تو زندگیم به معما حل کردن و حدس زدن آخر داستان و ... علاقه نداشتم
چنتا از مطالبتونو خوندم،زیبا و ساده می نویسین،امیدوارم همیشه به نوشتنتون ادامه بدین
سلامت وشاد باشین

مرضیه پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:22 ب.ظ

شما در نوشتن متن مخاطب را دخیل می کنید. یعنی اینکه مخاطب باید جاهایی از متن را کامل کند< حدس بزند و یا عادت کند که این متون ثابت و همیشگی نیستند و فردا که به نوشته ات سر بزنند ممکن است آن نوشته حذف شده باشد کم و زیاد شده باشدیا جای متن عوض شده باشد.
مثل آهنگ الکی نامجو که بدون حضور حاضرین در جرائ آن آهنگ، موسیقی اجرایش نیمه تمام می ماند.و این خیلی خوب است که از دیکتاتوری در نوشتن پرهیز می کنین و به مخاطب نیز حق اظهار سلیقه و عقیده در متن را می دهید.البته اسم کاری که شما می کنین با موضوع ((پایان باز)) که پایان داستان را به عهده مخاطب می گذارند کمی فرق دارد . در متن شما اگر مخاطب شرکت نکند نوشته ابتر می ماند.

حیران پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:43 ب.ظ http://tanhabato90.blogfa.com

آقای آذری
هوس رانی اون دختر کار داده دستش و تاوان اشتباهش راباید بده
ترد شدن توسط خانواده به محض به زبون آوردن ماجرا چیزی هست که انتظارش را میکشه

بهار پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:37 ب.ظ http://siodaee@blogfa.com

ای بابا مثکه دیررسیدم
خوب چراحذفش کردی برادر؟؟؟؟حالا من میخوام بخونمش باید کیوببینم؟نمیشه پارتی بازی کنی برام میلش کنی نوشته اتو؟ خوب 2روز اینترنت نداشتم
راستی من شعرمیخوام!!!!چراکم کارشدی شاعر؟؟؟؟
vhsjd gxth ow,wd

معصومه جمالی مهر جمعه 9 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:20 ق.ظ http://www.masoumehjamalimehr.blogfa.com

سلام جناب آذری گرامی
چندین بار به وبلاگ تان سر زدم و شعر تازه ای ندیدم. اگرچه که در نثر هم توانمندید اما لحن و زبان شعر هایتان را دوست دارم و منتظر سرایش دوباره تان هستم.
با احترام

سارا جمعه 9 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:29 ق.ظ

سلام
عجب اتفاقی افتاده...
چه خوشحالم که این ماجرا رو خوندم و الان این اتفاق رو...
اینکه دنیا خیلی کوچیکه... عجیبه ها....

خاطره جمعه 9 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:00 ق.ظ http://razeshabane.blogfa.com

کدوم داستان ؟؟؟ من چرا چیزی از این نوشته نفهمیدم ؟!

آبان جمعه 9 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:48 ق.ظ http://sibesorkhebehesht.blogfa.com

سلام!

من نصف ِ اون پست رو خونده بودم و باقیش رو موکول کرده بودم به امروز که تا اومدم و دیدم....

به خانوم ِ میم سلام برسونید!

بگید من که نفهمیدم که...!

شادی جمعه 9 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:19 ب.ظ http://anroozha.blogfa.com

با سلام
متاسفم دیر رسیدم و خانم م و س را ندیدم
اما هر کسی بنا بر حال دل خویش جمله را معنا می کنه !

نیـــــــــــلو جمعه 9 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 06:09 ب.ظ http://kalamehayeman.blogsky.com

چقدر حیف شد دنیا اینقدر کوچیکه!
خیلی دوست داشتم بقیه شو بخونم.

پگاه شنبه 10 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:56 ب.ظ http://yejayekhob.persianblog.ir

یعنی ....؟
فکر کنم فهمیدم اما مطمئن نیستم !

بئاتریس یکشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:57 ب.ظ http://www.ourfancy.blogfa.com

چقدر حقیرن کسانی که فکر می کنند پاک بودن تنها معنیش بکارته..چقدر زشت و ابلهانه است کامنت کسی که نوشته دخترهوس باز به سزای عملش رسیده..درحالیکه اون قربانی یک مشت سنت مزخرفه که فرقی با ختنه کردن دختران توی مصر نداره..تاکی اینقدر تبعیض جنسی؟کی آدم میشیم..کی به زن ها به چشم انسان نگاه می کنیم ونه جنس دوم..ونه وسیله ای برای تملک و فتح ولذت و آرامش مردها..کی می خواهیم بفهمیم مرد و زن نداره و همه انسان هستند و همه به یک اندازه حق دارن از زندگی خصوصی و جنسی شون لذت ببرن؟امثال اون حاج آقا هم که برن بمیرن همه شون بابا..حالم از زندگی توی این خراب شده به هم می خوره..و چاره ایم جز تحمل نیست...

امیربهرام دوشنبه 4 دی‌ماه سال 1391 ساعت 02:52 ق.ظ

جالب بود ولی کدوم داستان؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد