گاهی خودمان را می زنیم به خریت. راه خوبی برای شناخت آدمهای دورو برمان هست. می خواهیم ببینیم اگر الاغ باشیم، چه کسانی سوارمان می شوند و تا کجا قصد دارنداز ما سواری بگیرند. آدمی برای شناخت پیرامونش، هزار راه بلد است این هم یکی از راههایش.این شگرد برای کشف بیشترخودمان نیز کاربرد دارد.

 من آخرین بار که از  شیوه ی فوق استفاده کردم سر تقاطع خیابان آذربایجان با آزادی ایستاده بودم پشت چراغ قرمزعابر پیاده. چراغ قرمز120ثانیه ای. تلفن همراهم زنگ خورد. 

-سلام علیکم.جناب آقای آذری؟ 

-بفرمائید لطفا 

-من ح هستم.دوست محمد حسن.محمد حسن الف. 

-بله حاج آقا. احوالتون چطوره؟بفرمائید امرتون رو 

-واللا محمد حسن موضوع آن دختر خانم را با بنده در میان گذاشتند. خیلی خیلی ناراحت شدم. از ناراحتی زیاد نتوانستم صبر کنم فردا با هاتون تماس بگیرم. در این موضوع حساس یک دقیقه صبر هم جائز نیست. 

- خدا خیرتون بده حاج آقا. اون بنده خدا هم شب و روز کارش شده گریه و زاری.من چه کاری باید انجام بدم؟ 

-شما بفرمائین در اولین فرصت تشریف بیارن پیش بنده

-حاج آقا ایشون امکان بیرون اومدن از خونه براشون  نیست. می خواین شما راه حلتون رو به بنده بفرمائین تاهم من جیزی از شما یاد بگیرم! هم به ایشون منتقل کنم. 

-حقیقتش را بخواهید مشاوره اینجوری  کار بسیار سختیه. اما چون هم شما نیتتون خیره هم بنده صبر رو در این امر جائز نمی دونم راه حلم را به شما می گم تا ببینیم خدا چه می خواهد. 

- بله بله حاج آقا. گوش می کنم. 

- از قرار معلوم اون چیزی که محمد حسن به بنده گفت این دختر خانم بیچاره رو شیطان فریب داده ودخترانگیشون رو از دست دادند.حالا هم که خواستگار خیلی خوبی براشون پیدا شده نه می تونن واقعیت رو به خواستگارشون بگن نه دلیل موجهی برای رد کردن این خواستگار دارن. چیزی که من فهمیدم اینه که پسره هم فرد مومن و با ایمان و پولداریه درسته؟ 

-بله بله حاج آقا.دقیق رسوندن خدمتتون. 

-باز خدا خیر بده این دختر خانم را که هنوز عزت و صداقتش رو از دست نداده. هر کس دیگری جای این بنده خدا بود می رفت عملی چیزی می کرد و قال قضیه رو می کند. 

- بله حاج آقا. یه اشتباه انسان رو که نمی شه به کل زندگیش تعمیم داد.. 

- علی ای حالن بنده راه حلم اینه چون این دختر خانم نمی خوان به خواستگارشون دروغ بگن  از طرفی هم نمی تونن تمام گذشته اشون رو توضیح بدن،من حاضرم ایشون را عقد موقت کنم. 

-به به! چه راه حل بکری حاج آقا.شما واقعا دارین فداکاری می کنین. 

-به هر حال کار بندگان خدا را باید راه انداخت.اگر ایشان با بنده عقد کنند می توانند به خواستگارشون بگویند که پای مواعظ بنده حاضر می شدند و آنقدر شیفته ی مباحث شده بودند که با بنده ازدواج موقت کردند. فکر نمی کنم خواستگارش هم زیاد از این موضوع ناراحت بشوند. 

- خیلی عالیه آقای ح. راه حل بسیار خوبی پیشنهاد دادید. من به زودی نتیجه رو بهتون می گم.  

چراغ سبز می شود. هیچ کسی تا به حال یک خر را در حال رد شدن از روی خط کشی خیابان آزادی و آذربایجان ندیده است. 

تلفن همراهم را می گیرم دستم. به آخرین تماس رسیده زنگ می زنم. 

-سلام علیکم بفرمائین. 

--حاج آقا می خواستم عرض کنم خر خودتونین و هم آغل هاتون. 

حالا پرنده ای هستم که می پرم تا سر اتوبان یادگار امام، تاکسی بگیرم و برسم به منزل.....

نظرات 27 + ارسال نظر
یادداشت های زالزالک حیف نون شنبه 10 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:06 ب.ظ http://www.zalzalak72.blogfa.com

ینی شیفته ی راه حلش شدم



واقعا انقدر مباحث ایشون جذابه که ادم حاضر میشه همسر موقتیشون بشه ولی شده لحظه ای هم با ایشون باشه


م مدنی یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:42 ق.ظ

گفتم که دوراز ذهن نیست!

عارفه یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:52 ق.ظ http://ashianeye2.blogsky.com/

تو سری می خواهد اون مرتیکه با راه حلش. یعنی این جور آدم ها رو باید بسپرن دست من آدمشون کنم . اه . حداقل هر غلطی می کنی به اسم اسلام و دین و ... نکن.
خیلی حال کردم اگه واقعا شما بهش گفته باشین خر خودتی با هم آغلی هات

ارکیده یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:54 ق.ظ http://www.ginkgo-tree.persianblog.ir

سلام آقای آذری. پس قضیه این بوده. راستش وقتی کامنت شما رو دیدم سر در نیاوردم ولی کنجکاو شدم و به وبلاگتون سر زدم. از آشنایی با شما خیلی خیلی خوشحالم.

پرسه زن یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:02 ق.ظ http://flaneur.blogfa.com

خواستم یه سبد فحش از این ور و انور جمع کنم و بذارم اینجا که خب با کاری که قهرمان داستان در انتها انجام داد این واجب از ما ساقط شد.
ولی بازم جا داشت یه کم خشن تر رفتار بشه با ادم بده داستان،یاد فیلم دختر و اژدها و تتو افتادم. اونجا هم همچین که حق اون ادم بده بود به سزاش نرسید دلمون خنک شه.

بامدادامید یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:43 ق.ظ http://mahbim.blogfa.com

به نظرم این یک داستان قدیمی است (از نظر محتوی و پیام) از زمان شهر قصه... ولی خروس را دوست داشتم مخصوصا قسمت سنگین شدن چاقو

دقیقا. و به همین خاطر هست که احساس مضاعف خر بودن به بنده دست داده بود. دوست ندارم کلاسیک گول بخورم...

فاطمه کارگر یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:19 ق.ظ

جناب آذری گول خوردن کلاسیک و مدرن نداره.اگه آقایون هنوز هم می خوان روغن ریخته رو نذر امامزاده کنن می شه گفت کلاٌ فرضیاتشون در سطح مونده ،همونطور که اصول اولیه خواستگاری هنوز در سطح مونده.و این سیکل معیوب تا بی نهایت ادامه خواهد داشت اگر ...

سمیرا یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:29 ب.ظ http://samo1982.persianblog.ir

لحظه پرنده شدنِ خر ها... خیلی باحاله...

اما به هر حال برای ماجرا ... نه میشه خندید... نه حتی میشه گریه کرد... خو گرفتیم به این جور مسائل متاسفانه... روزگار غریبی ست...

دفتر یادداشت نو مبارک راستی

پریسا یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:59 ب.ظ http://www.mozhganesiah.persianblog.ir

من همیشه فکر میکردم که این حرفها اغراقی بیش نیست که راجع به حاج آقاها میگن. الان هم اگه این نوشته رو از هر کس دیگه ای به جز شما می خوندم باورم نمی شد واقعیه.

البته سو تفاهم پیش نیاید ها. این حاج آقای ما کت و شلوار خیلی شیک می پوشد.فقط جای مهر روی پیشانی اش بسیار مضحک به نظر می رسدو همه می فهمند یک ذره هم واقعیت ندارد.

sepide یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:47 ب.ظ http://otagheaabi.blogfa.com

انقدر هستن کسانی که حتی هنوز به خر بودنشون واقف نیستن چه برسه تلاش کنن بپرن!

فوسیس دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:12 ق.ظ http://www.fosis.blogfa.com

اصلاً خود این موضوع حال به هم زن دخترانگی شاید بحث جداگانه ای می طلبه...
نمی دونم چاره ی کار چیه؟
همه ی ما داریم می نویسیم و می گیم و می شنویم.
اما یعنی می رسه روزی که بتونیم ببینیم که اوضاع خیلی عوض شده؟

دانیال دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:35 ب.ظ http://faslevasl.blogfa.com

الله اکبر. چه موجودات رذل و پلیدی پیدا می‌شن! حال‌م بهم خورد از انسانیت دروغینی که اینا مدعی‌ش هستن!

رها دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 05:21 ب.ظ http://zendooneman.mihanblog.com

جالب بود..خیلی وقتا سکوت جواب شکننده ای هستش ولی نه همیشه وهمه جا

مریم سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:14 ب.ظ http://ttp://asheghanehaysudabeh.persianblog.ir

سلام و درود ...
وب خوبی دارید ، لذت بردم و براتون آرزوی موفقیت می کنم...
خیلی خیلی خوشحال میشم که به وب من هم سری بزنید و مکتوب نظر بدید...
سپاس...

خاطره پنج‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:27 ق.ظ http://razeshabane.blogfa.com

چه خوش اشتها تشیف دارن این حاج آقا !!!!

خاطره پنج‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:30 ق.ظ http://razeshabane.blogfa.com

و در ضمن خط یکی مونده به آخر واقعا حقش بود

مریم گلی پنج‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:55 ق.ظ http://lilililihouzak.blogfa.com

عجــــــــــــــــــــــــــب!

پگاه پنج‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:50 ب.ظ http://yejayekhob.persianblog.ir

حتما انتظار مدال و تقدیرنامه هم داشتن ؟
من به جای خانم س ازتون متشکرم

زن کویر دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:42 ق.ظ http://honeybee52.blogfa.com

یعنی فکر خلاقانه حاج آقا را من طالبم

پپلوو دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:58 ب.ظ http://papeloo.blogfa.com/

آخه چرا عصبانی میشید!!؟؟آقا نگران آخرتشونه .سوء تفاهم شده !!!!
متاسفانه کم نیستند...

ش.اسدی چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:53 ب.ظ http://shahla1.blogfa.com

دوست دارم خیلی

ریحانه شنبه 31 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:30 ب.ظ http://hichkas2.persianblog.ir

خیلی جالب بود
با همین حرفای خدا و پیغمبر به هرچی میخوان میرسن
بهترین جواب رو دادین بهشون جناب آذری

حمید پنج‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:35 ق.ظ http://www.lemkadeh.blogfa.com

سلام حسن خان
ما که خانه مجردی داشتیم از این آدمها بی نقابش را زیاد دیدیم

سمیه پنج‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:09 ب.ظ http://astare-sobh.blogfa.com/

باید خفش میکردی

سعیده بانوی خرداد جمعه 6 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:10 ب.ظ http://www.saeedehallahverdi.blogfa.com

آفرین به این حاج آقا با این راه حل دادنش
ماها داریم به کجا میریم؟؟

رها- مشقِ سکوت دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:44 ب.ظ http://mashghesokoot.blogfa.com/

وقتی این آدمها رو میشنوم، میخونم، میبینم، درد عجیبی روی قلبم میشه و سنگینی میکنه

ماهبان شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:49 ب.ظ http://www.gorizpa.blogfa.com

یعنی تو روح همشون....
همه از دم سر و ته یه کرباسن...
عجب آدم آشغالی بوده. من جات بودم ۴ فحش آبدارم بهش میدادم. هرچند از شما بعیده فحش بدی...
ولی عجب آدم بی شرافتی بوده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد